جدول جو
جدول جو

معنی دله کاری - جستجوی لغت در جدول جو

دله کاری
(دَ لَ / لِ)
در اصطلاح عامیانه، پرداختن به کارهای پست و کم درآمد. فروختن خوراکیهاو تنقلات ارزان و خوارمایه، مانند لبوفروشی، آب آلوفروشی آب زرشک فروشی و غیره. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلب کاری
تصویر طلب کاری
بستانکاری، خواستاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دغل کاری
تصویر دغل کاری
حیله گری، مکاری، دغلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب کاری
تصویر قلب کاری
شغل و عمل قلب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط کاری
تصویر غلط کاری
خطاکاری، کار غلط کردن، برای مثال بترس از غلط کاری روزگار / که چون ما بسی را غلط کرد کار (نظامی۵ - ۸۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست کاری
تصویر دست کاری
دست بردن در چیزی، کنایه از تغییر دادن و مرمت کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
شاگاری، سخره کاری، بیگاری، رجوع به شاکاری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ لِ وَ)
دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 17هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 6هزارگزی باختر اتومبیل رو هفتگل به ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ / گَلْ لَ / لِ)
عمل گله دار. شبانی. چوپانی:
به شتربانی و گله داری
کردی آهستگی و هشیاری.
نظامی (هفت پیکر ص 28).
... گله داری در ایران بر دو قسم است: یکی آنکه در قراء و قصبات مالکان و زارعان مقداری گوسفند و بز و میش نگاه میدارند و فوائد حاصل از آن به مصرف احتیاجات شخصی آنها می رسد و نمی توانند به خارج بدهند و فقط از شیر و روغن یا گوشت و پشم آنها برای حوائج ضروری خود استفاده می کنند. این گله های کوچک و معدود را هنگام تابستان در مزارع و مراتع اطراف و نزدیک می چرانند و در زمستان در طویله های مخصوص نگاه میدارند و به آنها علوفۀ خشک میدهند. و دیگری که مهمتر از اولی است قسمت گله داری ایلات و غیره میباشد که گله های بزرگ نگاهداری می کنند و همیشه با خود به ییلاق و قشلاق می برند و از فوائدآن استفادۀ کلی می کنند.
فوائد حاصل از گوسفند از این قرار است: 1- گوشت. 2- پشم، که برای قالیبافی و پارچه های مختلف در داخله به کار میرود. 3- مواد لبنی، روغن. 4- کود. 5- پوست بره و گوسفند و روده و شاخ آنها که تجارت مهمی را تشکیل می دهد. ناحیۀ بختیاری از نقاط گوسفندخیزی است که مقدار زیادی به اطراف می فرستد. گوسفندهای این ناحیه عظیم الجثه و دنبه های آنها بزرگ و بواسطۀ شکاف وسط به دو قسمت تقسیم میشود. اما با همه بزرگی محصول گوشت آنها بطور متوسط 40 درصد و پشم آن خشن و دردرجۀ سوم قرار گرفته است. گوسفندهای لرستان نیز مثل بختیاری است، با این فرق که دنبه های کوچک دارند و پشم آن در درجۀ دوم است. محال خمسه دارای گوسفندهای فراوان و بزرگ میباشد. پس از آن گوسفند افشار نیز مهم است و مقدار زیادی برای نقاط مختلف میفرستد. از کردستان و گروس هم گوسفند زیاد به نقاط دیگر فرستاده میشود. از حیث پشم و گوشت در ردیف دوم میباشد. گوسفند خراسان دارای دنبه های کوچک و شبیه به زل است. و پشم آنها را نسبت به پشم سایر گوسفندهای ایران، میتوان در ردیف اول محسوب داشت... مرغز که از نژاد (آنگرا) و دارای پشم ابریشمین است، در کردستان (مریوان، بانه و سقز) فراوان است و پشم آنها به مصرف پستک و عبا و یا پونچی و سایر پارچه های قیمتی میرسد... (از جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان صص 182-184)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ)
عزاداری در چهلم مرگ کسی. عمل چله دار. و رجوع به چله داری کردن و چله داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 43هزارگزی شمال باختری داران و کنار راه شوسۀ ازنا به اصفهان، با 404تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ)
کار سکه کردن. عمل سکه زدن: به دستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک ص 33)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ)
بمعنی پادشاهی باشد. (برهان). پادشاهی و سلطنت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
ترا میان سران کی رسد کله داری
ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا.
خاقانی.
نه آن شد کله داری پادشاه
که دارد به گنجینه در صد کلاه.
نظامی.
کله داری آن شدکه بر هر سری
نهد هر زمان از کلاه افسری.
نظامی.
آمدند از ره شکرباری
کرده زیر قصب کله داری.
نظامی.
و رجوع به کلاه داری شود.
، کنایه از سرکشی هم هست. (برهان) (ناظم الاطباء). سرکشی. تکبر. (فرهنگ فارسی معین). غرور. خودنمایی:
از روی کله داری بر فرق سراندازان
از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد.
خاقانی.
دل هم به کله داری بر عشق سراندازد
یعنی که چو سر گم شد دستار نیندیشد.
خاقانی.
روا نبود که چون من زن شماری
کله داری کند با تاجداری.
نظامی.
نان دهانم بدین کله داری
نان خورانم بدان گنه کاری.
نظامی.
، نگاه داشتن کلاه. نگاه داشتن کلاه بزرگان و محتشمان، کنایه از خدمتگزاری و چاکری:
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کله داریش کمر بستم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
کنایه از ظلم و شوخی. (آنندراج) (غیاث) :
در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح
پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من.
خاقانی.
آتش ارچه سرخ روی است از شرر
تو ز فعل او سیه کاری نگر.
مولوی.
چند بتوان ساخت موی خویش چون قیر از خضاب
چون نمیگردد جوان دل زین سیه کاری چه سود.
صائب.
رجوع به سیاه کاری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه کاری:
زود میرند از تبه کاری
چه سفیدیست در سیه کاری.
مکتبی.
رجوع به تباهکاری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل دانه کار. کشت کردن. کشتکاری. تخم پاشی:
بجز دانه کاری مرا کار نیست
بمن پادشاهی سزاوار نیست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ نَهْ)
عمل گنه کار. تقصیرکاری. مجرمی. عصیان. اثم. جرم. بزه کاری:
به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.
فردوسی.
ز نادانی آمد گنه کاریم
گمانم که دیوانه پنداریم.
فردوسی.
خواجه درداده تن بدان خواری
از چه از تهمت گنه کاری.
نظامی.
گرچه بر جان عاشقان خواری است
توبه در عاشقی گنه کاری است.
نظامی.
نان دهانم بدین گنه داری
نان خورانم بدان گنه کاری.
نظامی.
دوستانم توبه گویند از گنه کاری به من
توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از غله کای
تصویر غله کای
جورتاک کاری چاشکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد کاری
تصویر داد کاری
عدالت ورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کاری
تصویر اره کاری
عمل اره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله داری
تصویر چله داری
در چهلم مرگ کسی عزا داری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفله کاری
تصویر نفله کاری
ولخرجی حیف و میل پول و مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله کاری
تصویر حیله کاری
حیله گری مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلا کاری
تصویر طلا کاری
عمل و شغل طلا کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط کاری
تصویر غلط کاری
حیله سازی، رنگ آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله شکاری
تصویر غله شکاری
چاش کش جورتاکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله داری
تصویر کله داری
پادشاهی سلطنت، سرکشی تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گله دار: بشتر بانی و گله داری کردی آهستگی و هشیاری. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغل کاری
تصویر دغل کاری
تقلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تقلب، حقه بازی، قلاشی
متضاد: درستکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آغاز کرچ شدن مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف هرز شبیه شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
ظریف کاری انجام دادن کارهای ظریف مانند زرگری
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شده، منبت کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی